سرخ پوست کوچولو
ریحانه کوچولو دوست داره تمام تسبیح های دنیا را بنداز ه دور گردنش. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
8:55
صبحانه
هر روز صبح تو مهمان کوچک مادربزرگ و پدر بزرگت هستی اون روز یاسمن هم صبح زود آمده بود . تو هر کاری که می کنی یاسمن هم تقلید می کند و برعکس ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
8:54
دختر درس خون
هر جا میریم هر کتابی که میبینی دوست داری ورق بزنی اگه خودکار هم دم دستت باشه حتماً خط خطی می کنی . آبا ( مادر بزرگت ) کتاب دعا اش را هر وقت میریم باید قایم کند! ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
8:32
عروسک من
دختر خاله
عزیزم با این که خودت نی نی هستی عاشق بچه ای مخصوصاً دختر خاله ات یاسمن را خیلی دوست داری یاسمن یک سال و تقریباً چهار ماه از تو بزرگتر است . هر وقت یاسمن را می بینی انگار دنیا را به تو دادن خیلی هیجان زده می شی بعضی وقتها با هم بازی می کنین ولی بیشتر وقتها دعوا چون تو کوچکی و اون طور که یاسمن می خواهد تو نمی توانی با اون بازی کنی یاسمن بیشتر دوست دارد با سحر دختر دایی ات بازی کند چون اون فقط 5 ماه از یاسمن کوچکتر است ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
15:23
بدون عنوان
روز جهانی کودک
تولد
عزیز دلم گل ریحان سلام امروز بلاخره فرصت کردم تا سری به خانه ات بزنم . سرم خیلی شلوغ بود از یک طرف درگیر تدارک مراسم جشن تولد تو بودم از طرف دیگر عقد آخرین عموت بود.( 5 تا عمو داری) که از همین جا از طرف تو به عمو و زن عمو تبریک می گم و آرزوی خوشبختی براشون دارم. همانطور که مامان سانای جون نوشته 8 شهریور تولد تو بود. که درست افتاده بود شب عید فطر خیلی دوست داشتم اون شب برات تولد بگیرم ولی چون دایی جونت نبود نگه داشتم برای هفته بعدش جمعه بگیرم. اون جمعه هم چون واکسن یک سالگیت را بردیم بهداشت زدیم ترسیدم حوصله نداشته باشی برای همین هفته بعدش روز 25/6/90 عصر برات تولد گرفتم. چون خانوادی پدرت تعدادشان خیلی است برای همین میز و صندلی کرایه کرد...