ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

ریحانه کوچولو

مادر گرفتار

سلام عزیزم الان ساعت 14:45 بعد از ظهر است اداره هستم تقریباً بعد از ظهرها کمی سرم خلوت می شه امسال سرم خیلی شلوغ است تو اداره که اصلاً وقت ندارم چون دانشکده مدیر گروه ندارد و فعلاً تمام مشکلات گروه افتاده گردن من . برای همین تو ادره نمی تونم چیزی بنویسم تو خونه هم از طرفی چون تازه اسباب کشی کردیم به آپارتمان خودمان هنوز خط تلفن نداریم تازه اگه باشه چون پنجشنبه سمینار دارم باید برای ارائه آماده باشم.تازه نگهداری تو هم سخت شده تازه بلد شدی راه بری برا همین بی هوا بلند می شی وراه میری ...تا بعد  انشالله از ماه بعد که مدیر گروه انتخاب بشه من هم فرصت کنم خاطرات عزیزم بنویسم.
21 دی 1390

تاب بازی

ریحانه جان این جا تازه وارد نیمه دوم سال اول زندگیت شده بودی این تاب مال یاسمن است تو خونه مادر بزرگت ( مادر جون لیلا، مامان مامانی) خیلی تاب بازی دوست داشتی سر تاب خوردن با یاسمن و وقتی که سحر هم بود سه تایی با هم دعوا می کردین آخرش مادر جون یکی دیگه هم خرید دوتایی با هم تاب بازی می کردین اخه تو و یاسمن مهمان هر روزه مادر جون هستین ولی سحر بعضی وقتها می آید. ...
28 آبان 1390

ریحانه و آقا خرسه

اول به این عروسک می گفتیم عمو خرسه  بابایی گفت چرا عمو خرسه، دایی خرسه ( با شوخی)   برا همین مجبور شدیم بگیم آقا خرسه هر چی تو این عروسک خیلی دوست داری هم سبک و هم نرم قبل این که دنیا بیایی برات خریدیم پس من کجا بشینم قرار شد با هم بشینیم ...
28 آبان 1390