ریحانه در بیمارستان
عزیز دلم از چهارشنبه بعد از ظهر خیلی اذیت می کردی نمی دونستم چرا. من هم شنبه امتحان داشتم کلافه شده بودم تا اینکه شب ساعت ١١ خوابیدی و من تونستم ی کم درس بخونم ولی از ساعت ٢ نصفه شب گریه کردی و شدیداً استفراغ و اسهال می کردی تا صبح نمی دونستم چکار کنم . پنجشنبه از صبح حالت بد بود ظهر به هر دکتر کودکان زنگ زدم تعطیل بود تا اینکه غروب دیدم حالت بدتر شد خیلی آب از دست داده بودی حسابی چشات گود افتاده بود. به خاله که گفتم زنگ زد به یکی از همکاراش آقای دکتر هم به خاطر ما ساعت ٩:٣٠ اومد مطبش و تو را معاینه کرد گفت باید بستری بشه و سرم بزنیم دو تا هم آمپول برا عفونت داد بردیم بیمارستان تا ساعت ١٢ شب اونجا بودیم جمعه هم که کلاً مامانی شده بودی.
ریحانه جان دیگه هیچوقت مریض نشو.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی